جدول جو
جدول جو

معنی بو کردن - جستجوی لغت در جدول جو

بو کردن
استشمام
تصویری از بو کردن
تصویر بو کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
بو کردن
استشمام
تصویری از بو کردن
تصویر بو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بو کردن
بوییدن، بو کشیدن، استشمام
تصویری از بو کردن
تصویر بو کردن
فرهنگ فارسی عمید
بو کردن
Nose
تصویری از بو کردن
تصویر بو کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بو کردن
нюхать
دیکشنری فارسی به روسی
بو کردن
riechen
دیکشنری فارسی به آلمانی
بو کردن
нюхати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بو کردن
wąchać
دیکشنری فارسی به لهستانی
بو کردن
دیکشنری فارسی به چینی
بو کردن
cheirar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بو کردن
annusare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بو کردن
oler
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بو کردن
sentir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بو کردن
ruiken
دیکشنری فارسی به هلندی
بو کردن
ดม
دیکشنری فارسی به تایلندی
بو کردن
mencium
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بو کردن
شمّ
دیکشنری فارسی به عربی
بو کردن
सूँघना
دیکشنری فارسی به هندی
بو کردن
להריח
دیکشنری فارسی به عبری
بو کردن
匂いをかぐ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بو کردن
냄새를 맡다
دیکشنری فارسی به کره ای
بو کردن
koklamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بو کردن
kunusa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بو کردن
গন্ধ নেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
بو کردن
سونگھنا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بغ کردن
تصویر بغ کردن
خشمگین نشستن، اخم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بس کردن
تصویر بس کردن
ایستادن، باز ماندن، متوقف شدن، کم کردن، رها کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بق کردن
تصویر بق کردن
عبوس شدن پژمان و ترشرو بودن چهره در هم کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو بردن
تصویر بو بردن
احساس کردن، خبردار گردیدن، فهمیدن، پی بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بول کردن
تصویر بول کردن
شاشیدن گمیز ریختن چامیدن شاشیدن ادرار کردن گمیز انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوش کردن
تصویر بوش کردن
سعی کردن، کوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوس کردن
تصویر بوس کردن
بوسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد کردن
تصویر بد کردن
بدرفتار کردن با او، ظلم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رو کردن
تصویر رو کردن
واقع شدن، حادث شدن، ظهور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خو کردن
تصویر خو کردن
عادت کردن
فرهنگ لغت هوشیار